بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت ...
قصه دراز است و باران هنوز بند نيامده . لابهلای شببوها گير کردم . يه جورايی مسخ شده . د ِیسی نگاهش مهربان است . گاهی مرا با خود میبرد . دورم میکند از نشخوار ِ لقمههای مانده در کوره پس کورههای گذشته .
چراغت گاهی روشن میشود و من هنوز خاموشم . تربچهها سر از خاک بيرون آوردن . ريحون هم . د ِیسی نگاهم میکند . نگاهش مهربان است . پرده را مدتیاست که کنار زدهام . کاکتوسهايم در سيرابی هم فرياد العطش سر میدهند . عطش ِ نوازش ، دردناکترين ِ عطشهاست .
تو نمیگذاری . د ِیسی هم حسادت میکند . حالا که نيستی و د ِسی هم میرود که بخوابد .
آهای کاکتوسها ... کجای ِنوازش بوديم ؟!
يه عکس خوشگل داشتی بالای صفحه ت..کوشش؟
سلام ، دلم برا اينجا خيلی تنگ شده بود باور کن ! يه مدتی نرسيده بودم زياد بيام ! من وبلاگم عوض شده ، تو هم اگه ميشه آدرس لينک منو عوض کن ! مرسی
سلام .. وبلاگتون روز به روز جالب تر وجذاب تر می شود .. راستی من تازه آپ دیت کردم .. حتما سری بزنید .. خوشحال میشیم پذیرای قدوم سبز شما دوست گرامی باشم .. شاد و سرافراز باشید ...
سلام :)
چقدر جالب! کجای نوازشم بودید؟ این تعبیرو خیلی دوست داشتن شدم! :O
استسقا!
ها! پس اين مرض نامش عطش نوازش است که شبها اينگونه میسوزاندم؟! گفته بودند استقسقا ست ... هر چه بنوشی، تشنهترت میکند! ... ها! دستهايت کو؟ دستهايت کو تا بيادشان بياورم که عروسکها را چگونه نوازش میکنند؟ ... ها! گونههايم خيساند ... دستهای مهربانت کو؟
:)
سلام:) خيلی ناز بود:) فکر کنم اول نوازش هميشه قشنگه:) پس کاکتوسها با هم برويم به اول نوازش...
عطش ِ نوازش ، دردناکترين ِ عطشهاست ..... فوق العاده است